کد مطلب:94697 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

نامه 041-به یکی از کارگزارانش












[صفحه 679]

نامه زیر را كه یكی دیگر از رسائل اوست به یكی از كارداران خود نوشته است پس از حمد خدا، و درود به رسول مصطفی، من ترا در امانت خود شریك گرداندم، و همچون آستر جامه خود ساختم. در اطمینان به تو، هیچیك از خویشان و بستگانم در درستكاری و امانت داری و یاری، همچون تو امین نبودند. پس تو چون دیدی روزگار بر عموزاده ات تنگ آمد و دشمن بر او خشم گرفت، و امانت مردم تباه شد، و این قوم گستاخ شدند و پراكنده گردیدند، تو نیز به پسر عمویت پشت كردی، و همراه دوری كنندگان از او، از من اجتناب جستی، و به یاری خائنان، در حق من خیانت ورزیدی. بدین سبب، نه به پسر عمویت مساعدت كردی، و نه در امانت امین بودی. گویا با همه سعی و تلاشت، خدا را از نظر دور داشتی. تو حجت و دلیل و حق آفریدگار را بجای نیاوردی. درست به آن ماند كه تو در این اندیشه بوده ای، كه این قوم و ملت را در دنیایشان بفریبی و منظورت از این فریب، ربودن و تاراج كردن ثروت آنان بود. اما به محض اینكه در این خیانت كارت بالا گرفت، شتابانه از جای جستی، و آنچه كه آنان برای بیوه زنان و یتیمانشان اندوخته بودند- مانند گرگی تندپا كه ران بز نیمه جانی را در یكدم بكند- ثروت و دارائی آن

ان را ربودی. آنگاه با شادی و خوشحالی، آن ثروت را با سینه ای باز و گردنی افراخته، به حجاز بردی، و هیچ از این گناه شرمت نیامد. اف بر تو باد! مگر مال و دارائی مردم، میراث پدر و مادرت بود، كه به تو رسیده باشد و آیا تو موظف بودی كه آن را بستانی و نزد خویشان و خانواده خود ببری؟ پاك و منزه است خدای بزرگ. جای بسی تعجب است! مگر ترا ایمانی به معاد نیست و از گیر و دار حساب و دقایق آنروز بازپرسی، نمیترسی؟ با تو در سخنم. با تو كه نزد ما در شمار خردمندان و اندیشمندان بودی! اینك به من بگو: تو چگونه چنین مال حرامی را، كه بسی ناگوار و تلخ است، به شیرینی و گوارائی از گلوی خویش فرو میدهی؟ چگونه با چنین ثروتی حرام، كنیز میخری و زن بنكاح خود در می آوری؟ حال آنكه آن ها، نان فقیران و یتیمان و راه ماندگان و مومنانی است كه در راه خدا جهاد كرده اند و خدا هم این اموال را ارزانی آنان داشته، و بخاطر آنها این شهرها و آبادانی ها از شر دشمن در امان است. پس، از خدا بترس و اموال این مردم را بخودشان بازگردان، كه اگر چنین نكنی و خدا مرا بر تو مسلط كند و دستم به تو برسد، با همان تیغی كه بر تن هر كسی كه فرود آمد در آتش مرگ سوخت، در یكدم، بند از

بندت بگسلم و بدین كار نزد خدا عذری موجه آورم. به خدا سوگند اگر فرزندانم: حسن و حسین (كه درود بر آن دو باد) مرتكب چنین كار زشتی میشدند، روی مهر و آشتی با آنان آشنا نمیكردم، و خواهششان را نمی پذیرفتم. مگر آنكه حق را از آنان باز پس می گرفتم، و ستمی كه زائیده باطل و حرام بود، از آنان دور میساختم به آفریدگار دو جهان سوگند: آنچه را از ثروت دیگران ربوده ای حتی اگر حلال هم بود، مرا نه تنها خشنود نمی ساخت، بلكه هرگز پس از خود آن را به میراث باقی نمی گذاشتم. پس اشتر خویش را آهسته بران، و در این سخن تامل بسیار كن، و به یاد آور كه سرانجام به مرگ رسیده و به زیر خاك خواهی رفت. بیندیش كه سرانجام، در لحظه ای كار زشتت بر تو عیان میشود. جائی كه ستمكار، بر اثر اندوه كار ناپسند خویش، مویه ها كند و ندبه ها سر دهد، و تبهكار فتنه گر، در چنین تنگنائی، آرزوی بازگشت كند، اما دریغا كه دیگر جای گریختن و رجعت از عذاب الهی نیست


صفحه 679.